عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
رو به رو یم نشسته ای و باز.......
خیسی چشمانم را ان دستمال سرد بی احساس پاک میکند.........
حسرت یعنی...........
شانه هایت دوش به دوشم باشد.............
اما..........
نتوانم از دلتنگی به ان پناه برم................
در عین بودنت..............
داشتنت را ارزو میکنم...........
ایـن روزهـا 【نـبـضـم】 ڪـُـنـد مـﮯزنـد
【قـلـبـم】 تـیـر مـﮯڪشـد
دارم
صـداﮮ ِ خـورد شـدن ِ 【احـسـاسـم】 را
لا بـﮧ لاﮮ ِ
چـرخ دنـده هـاﮮ ِ زنــدگــــے مـﮯشـنَـوم !...
میترسم ...
از آن روزی که فاصله ها تو را از من بگیرند
که دیگر دلت برایم تنگ نشود
دیدن اسمم دلت را نلرزاند
و در هیاهوی روزمرگی ها ...
فراموش شوم .
از آن روزی که "من" های گرم جایش را برای همیشه به واژگان سرد بدهد
و یادت برود که چقدر دلم هوای روز های بارانی باتو بودن را کرده...
....
جامعه مجازی تست
آن که مست آمد و دستی به دل ما زد و رفت در این خانه ندانم به چه سودا زد و رفت خواست تنهایی ما را به رخ ما بکشد تنه ای بر در این خانه ی تنها زد و رفت!
آسمـان هـم کـه بـاشی بـغلت خـواهــم کـرد … فـکر گـستـردگـی واژه نبـاش هـمه در گـوشه ی تـنـهایـی مـن جـا دارنـد … پـُر از عـاشـقـانـه ای تـو دیـگر از خـدا چـه بـخواهــم ؟؟؟…
RSS