عضو شوید
عضویت سریع
آمار مطالب
آمار کاربران
کاربران آنلاین
آمار بازدید
امشب بغض تنهایی من دوباره می شکند … چشمانم بس که باریده دیگر حتی تحمل نور مهتاب را ندارد … آخ که چقدر تنهایم … دل بیچاره ام بس که سنگ صبورم بوده خرد شده و انگشتانم بس که برایت نوشته خسته شده است … رو به روی آینه نشسته ام آیا این منم ؟ شکسته …. پیر تنها…. تو با من چه کردی ؟ شاید این آخری زمزمه های دلتنگی ام باشد و دیگر هیچ نخواهم گفت …. اما منتظرم انتظار دیدن دوباره ی تو برای من زندگی دوباره ای است … پس برگرد … عاشقانه برگرد برای همیشه برگرد…
یکی باید باشد که آدم را صدا کند...
یک جوری که حال آدم را خوب کند... یک جوری که هیچ کس دیگر بلد نباشد... یکی باید آدم را بلد باشد…
اگر بشکنه دیگه اعتراض نیست
التماسه...!!!
RSS